به سایت دکتر حسن اکبری خوش آمدید

…هوالشافی…

تلفن دریافت نوبت

021-91302356

پیوند عضو

هوالشافی

نظریه پردازی زهراوی درباره پیوند اعضاء

یکی از نظریه های زهراوی، پیوند عضوی از بدن شخصی به دیگری است. آن پزشک مسلمان دراین مورد هزار سال از عصر خود جلو تر بوده و در اندیشه با این عصر هم فکر بوده است با این تفاوت که در عصر حاضر با پیوند تمام اعضای بدن موافق هستند، امّا وی با پیوند اعضای اصلی بدن موافقت نمی کرد و می گفت: گر چه آدمی از خاک به وجود آمده و خمیر مایه اوّلیّه تمام ابنای بشر خاک است، امّا هر کالبد دارای قالبی است که با قلب کالبد دیگر تفاوت دارد بنابراین، نمی توان اعضای اصلی بدن را بین افراد بشر مبادله کرد، امّا ممکن است بعضی اعضای فرعی را از یکی با دیگری، با در نظر گرفتن شرطی، پیوند زد و آن شرط این است که پیوند دهنده و پیوند گیرنده از لحاظ مزاجی و خلطی متساوی باشند.

امروزه همه تصوّر می کنند که پدیده پیوند عضو از یک نفر به دیگری پدیده جرّاحی قرن بیستم است، در صورتی که ابوالقاسم زهراوی و ابن سینا در هزار سال قبل  به این موضوع توجّه داشته اند. پیوند زدن اعضای بدن انسانها به یکدیگر اندیشه قرن بیستم نیست، بلکه پزشکان ایران و اسلام در ده قرن پیش آن اندیشه را داشته اند.

فوت روزانه ۱۲ بیمار در انتظار پیوند عضو / تاثیر "کرونا" بر روند اهدای عضو - ایسنا

 

پزشکان قدیم عقیده داشتند که در بدن آدمی چهار خلط وجود دارد (در اینجا از اخلاط فرعی نام نمی بریم) که عبارتند از: سودا، صفرا، بلغم و خون. در قدیم خون را هم جزو اخلاط محسوب می کردند و چون آدمی را دارای چهار خلط اصلی می دانستند عقیده داشتند که اشخاص از لحاظ مختصات مزاجی، به چهار طبقه تقسیم می شوند که عبارتند از: سودایی مزاجها، بلغمی مزاجها، صفراوی مزاجها، ودموی (خونی) مزاجها، کسی که سودایی مزاج است، بنابر عقیده پزشکان قدیم، سه خلط دیگر هم در بدنش وجود دارد؛ منتهی سودا در مزاج او از سه خلط دیگر بیشتر است.

به طوری که گفتیم، ابوالقاسم زهراوی با پیوند اعضای اصلی بدن از یکی به دیگری مخالف بود و آن را عملی بدون نتیجه می دانست، امّا می گفت: میتوان بعضی از اعضای فرعی بدن را از یکی به دیگری پیوند زد، به شرط این که هر دو، از لحاظ مزاجی جزو یک گروه از گروه های چهارگانه قرار گیرند.

وقتی یک پزشک و جرّاح آفریقای جنوبی به نام کریستیان بارنارد برای اوّلین بار در سال 1967 میلادی قلب یک انسان را به انسان دیگر پیوند زد، این اندیشه به وجود آمد که می توان تمام اعضای اصلی آدمی را از یکی به دیگری پیوند زد. بعد از کریستیان بارنارد، در اروپا و آمریکا، جرّاحان با شوق و ذوق شروع به پیوند زدن قلب های اهدا کنندگان به بدن گیرندگان کردند و این توهّم به وجود آمد که با پیوند زدن اعضای اصلی بدن پیری به تأخیر می افتد؛ چون به جای اعضای اصلی فرسوده بدن اعضای سالم کار می گذارند و عمر هر آدمی از دویست سال خواهد گذشت و شاید به سیصد سال نیز برسد.

امّا معلوم  شد که از هر یک صدنفر که به وسیله پیوند، قلب جدیدی دریافت می کنند، فقط بیست نفر تا یک سال بعد از عمل زنده می مانند و هشتاد نفر دیگر چند ماه پس از آن زندگی را بدرود می گویند؛ به طوری که سه سال بعد، یعنی در سال 1970 میلادی، عمل پیوند قلب از طرف جرّاحان اروپا وآمریکا تقریباً ممنوع گردید.

بعد از ده سال، یعنی در سال 1980 میلادی، بعضی از جرّاحان آمریکا گفتند که میتوانند بعد از پیوند قلب تا مدّت پنج سال زن یا مردی را که دریافت کننده قلب است زنده نگاه دارند. امّا به قول آنها، عمل این نوع پیوند قلب دویست هزار دلار هزینه دارد و بعد از آن هم دریافت کننده قلب بایستی هر سال 2500 دلار هزینه پزشکی بپردازد.

اسماعیل زاهد، در کشور های مغرب، مصاحبت چند تن از پزشکان از جمله ابوالقاسم زهراوی را درک کرد. هنگامی آن دو به هم رسیدند که زهراوی جوان درباره جرّاحی کتابی می نوشت و در آن تصاویر بعضی از اعضای بدن انسان را در هنگام عمل جرّاحی تر سیم می کرد. آنچه توجّه اسماعیل زاهد را جلب کرد تصاویر آن کتاب بود که به دست نویسنده نقّاشی می شد.

اسماعیل زاهد تا آن تاریخ ندیده و نشنیده بود که در یک کتاب پزشکی – حال کتاب طبّی یا جرّاحی- شکل هایی ترسیم شود تا خواننده آنچه را که می خواند بهتر بفهمد.

اگر امروز ما می بینیم که هیچ کتاب پزشکی، بخصوص جرّاحی، بدون شکل و نمودار و طرح منتشر نمی شود، باید بدانیم که مبتکر این کار در جهان پزشکی ابوالقاسم زهراوی است و قبل از او، در هیچ یک از کشور های آسیا و اروپا و آفریقا، کتابی درباره پزشکی و جرّاحی منتشر نشده که شکل های واضحی از قسمتهای گوناگون جرّاحی دارا باشد.

در کشور چین، نقّاشی از هنر های زیبا بود و اشکال زیاد از انسان و جانوران و مناظر طبیعی، بی آنکه قصد داشته باشند زیبایی  آن مناظر را مجسّم کنند کشیده می شد، امّا هرگز اشکال عمل های جرّاحی  را در کتاب های چینی نمی کشیدند. در کشور های اسلامی هم متداول نبود که نویسندگان زیبایی مناظر طبیعی را وصف کنند. فقط بعضی از شعرا در قصاید موسوم به بهاریّه یا خزانیّه، با زبان شعر و استعاره های شاعرانه، راجع زیبایی های  طبیعت صحبت می کردند.

 برگرفته از دانشنامه آزاد

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *